من.هی پری تو بگو چیکار کنم ها؟
پری داشت عملا سکته میکرد و حرص میخورد
وای از صورتش ترسیدم
من.پری جون چی شدی چرا قرمز شدی تو دختر؟
پری آهسته طوری که سایان نشنوه گفت :از دست تو، یک دیقه خفه خون بگیر
من.چرااا..... ادامه مطلب...
من 19 سالمه و پزشکی سراسری تبریز قبول شدم اسمم ملینااست و اهل گیلان هستم .تنها به این دلیل که انتقام بگیرم تبریز رو زدم چون کسی که میخوام ازش انتقام بگیرم تو تبریز درس میخونه.
خب بریم سراغ زندگی من....
آه پریسا زود باش دیگه دیر کردیم باز الان استاد میاد بیرونمون میکنه هاااا
پریسا.آه دختر صبر کن دیگه ،من که مثل تو نمیتونم تند بدوم کمی صبر کن
من.اوف باشه زود باش دیگه-سرعتمو کم کردم
پریسا.مرسی ملی ادامه مطلب...
سلام دوست دارم اولین رمانم را در این وبلاگ بذارم،امیدوارم همه ازش راضی باشن.
خب بریم واسه خلاصه رمان:
در مورد دختری به اسم ملینا است که 19 سالشه،بعد از دو سال پشت کنکور موندن موفق میشه پزشکی سراسری قبول بشه اما انگیزش واسه سخت تلاش کردنش که بتونه پزشکی سراسری قبول بشه چیه؟؟اونم تو یک شهر خاص،چرا میخواسته حتما تو اون شهری که از خونشون و شهرشون دوره قبول بشه بره؟؟در حالی که میتونست تو دانشگاه شهر خودش بره،چرا باید با این وجود که عاشق خانوادش هست و دور بودن ازشون واسش سخته میخواسته بره اون شهر دور؟؟؟
برای این که بتونید جواب این سوال ها را بدست بیارید دعوتتون میکنم به خواندن رمانم.
خیلی خوش حالم میکنید وقتی که رمانم را میخونید نظراتتون را بنویسید تا بتونم بهتر بنویسم،و همینطور تشکر میکنم از کسانی که وقتشونو میذارن تا رمانمو بخونند.
با تشکر