رمان ملینا+قسمت 6 - راز شب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :2
کل بازدید :5352
تعداد کل یاداشته ها : 11
103/9/4
2:37 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
eli[1]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
آذر 94[5]

از خواب بیدار شده بودم

چه بوی خوبی می اومد رفتم آشپزخونه دیدم مامانم داشت فسنجون میپخت

از پشت مامانمو بغل کردم  و گونشو بوسیدم

من.آخ جون فسنجون،مرسی مامانی

_عاشق فسنجونم غذای مورد علاقم.اونم فسنجون ترش

مامان.خواهش دختر گلم،برو صورتتو بشور که وقت نهاره

من.وای ساعت چنده چقد زیاد خوابیدم

بیدارم میکردی

مامان.گفتم خسته ای دلم نیومد بیدارت کنم

من.قربون دل مامانم برم من 

_بابا و پوریا هم اومدن

تو جمع 4 نفره خانوادگی نهارمونو خوردیم

شبش رفتیم خونه عموم اینا

رفتم سوغاتی دختر عمومو رو دادم

من.بیا سارا جون اینم کادویه شما

_سارا خیلی خوش حال شد .تو اتاقش بودیم گرفت سرش کرد

سفید بود واسه همین شال زرشکی خیلی بهش می اومد

بغلم کرد و تشکر کرد

بعد دو نفری رفتیم بیرون پیش خانواده ها

خلاصه اون شب خیلی بهمون خوش گذشت

برگشتیم خونه.من رفتم یه تیشرت آبی و شلوارک آبی پوشیدم

مسواکمو زدم و پریدم رو تختم

آخیش به دیقه نکشید خوابم برد

صبح ساعت 8بیدار شدم رفتم بیرون دیدم مامان داره غذا میپزه

من.مامان چیکار میکنی؟

مامان.دارم واست کیک شکلاتی میپزم.میدونم خیلی دوست داری

_رفتم محکم لپشو بوسیدم.

من.مرسی مامان خوشگلم

وقتی پخت

نشستیم من و مامان و داداشم خوردیم.بابا بیرون بود

_با سارا قرار گذاشته بودم بریم بیرون

واسه همین از مامان اجازه گرفتم

گفتم با سارا قراره بریم بیرون

مامانم گفت باشه فقط دیر نیا.مواظب خودتون باشید

ماشین مامانمو گرفتم مامان پرشیا داشت

رفتم دنبال سارا

با هم رفتیم

_سارا مثل خواهرم میموند 

با هم رفتیم بازار خرید کردیم

و رفتیم مغازه هارو کشتیم

واسه پریسا هم یک لباس خوشگل صورتی خریدم

بعدش رفتیم کافی شاپ شیر موز خوردیم

حساب کردم

بعد رفتیم کمی تو پارک پیاده روی بکنیم

تو پارک جنگلی

به سارا گفتم بیا بریم رو نیمکت زبر درخت بشینیم

رفتیم نشستیم

پارک شلوغ بود 

گوشیمو برداشتم یه آهنگ گذاشتم با هنذفری داشتم گوش میدادم

سارا.داری چی گوش میدی؟

به جای جواب

یکی از گوشی های هنذفری رو دادم بهش اونم داشت گوش میداد

<<دوست دارم>>

دارم از تو دور میشم

داره تنگ میشه قلبم

میدونم نبودن تو

جونمو میگیره کم کم

چیزی از تنم نمونده

بعد دل شکستن تو 

یه اتاق ساکت و سرد

منو فکر رفتن تو (2)

دوست دارم،دوست دارم هنوز عشق منی

میدونم منو از یاد میبری

بهونه نفش کشیدنم تویی

دوست دارم تو قلب من فقط تویی

دوست دارم،دوست دارم هنوز عشق منی

میدونم منو از یاد میبری

بهونه نفس کشیدنم تویی

دارم از یاد تو میرم

بی تو هر لحظه میمیرم

ته زندگیم همین جاست

بدون اینو که میمیرم

میگم عاشق تو هستم

بی تو آروم نمیگیرم

دارم از یاد تو میرم

بی تو هر لحظه میمیرم

ته زندگیم همین جاست

بدون اینو که میمیرم

میگم عاشق تو هستم

بدون تو آروم نمیگیرم

دوست دارم ، دوست دارم هنوز عشق منی

میدونم منو از یاد میبری

بهنونه نفس کشیدنم تویی

دوست دارم تو قلب من فقط تویی

دوست دارم ،دوست دارم هنوز عشق منی

میدونم منو از یاد میبری

بهونه نفس کشیدنم تویی

دوست دارم تو قلب من فقط تویی

دارم از تو دور میشم

داره تنها میشه قلبم 

میدونم نبودن تو 

جونمو میگیره کم کم

چیزی از تنم نمونده

بعد از دل شکستن تو

یه اتاق ساکت و سرد 

من و فکر رفتن تو(2)

دوست دارم،دوست دارم هنوز عشق منی

میدونم منو از یاد میبری

بهونه نفس کشیدنم تویی

دوست دارم تو قلب من فقط تویی

دوست دارم(2)

خلاصه غرق آهنگ بودیم

متوجع نشدیم 2پسر نشسته بودن رو نیمکت جلویی ما زل زدن به ما دو نفر

وقتی متوجع شدم

سرمو آوردم بالا 

پررو پررو باز زل زده بود تو چشمام 

سرمو آوردم پایین

آروم به سارا گفتم بریم.بلند شدم

سارا هم بلند شد داشتیم رد میشدیم از جلوشون که یکی از پسرا بلند شد

اومد جلومون باز زل تو چشمام 

_چشم عسلی بود با موهای بلوند

پسر.کجا خوشگله داشتم تازه زیارتت میکردم

بعد شمارشو انداخت تو کیفم

_یعنی اگه سارا نبود با همون کیفم میزدم تو صورتش  پسره ی اشغال

بعدش گفت اگه جایی میری برسونمت خوشگله

_دیدم نخیر.پسره ول کن نیست واسه همین بیخیال سارا شدم

با همون کیفم کوبیدم تو صورتش 

بعدش گفتم برو ننتو برسون

دست سارا رو گرفتم

سارا که خشکش زده بود

رو دنبال خودم کشیدم و دویدیم

گفتم پسره تا شوک در بیاد میاد دنبالمون پس دویدیم

خودمونو به ماشین رسوندیم

 و سوار شدیم گازشو دادم

و آهنگو تا آخر زیاد کردم هم زمان هر دو جیغ کشیدیم

وای چقد حال داد

حالشو گرفته بودم خخخخ

>>آهنگ انریکه>>

سارا رو رسوندم خونش

خودم برگشتم خونه

قسمت 7بزودی..............

 


95/2/26::: 12:15 ص
نظر()