رمان ملینا+قسمت اول - راز شب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
براى پاسبانى بس بود مدت زندگانى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :0
کل بازدید :5368
تعداد کل یاداشته ها : 11
103/9/7
10:25 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
eli[1]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
آذر 94[5]

من 19 سالمه و پزشکی سراسری تبریز قبول شدم اسمم ملینااست و اهل گیلان هستم .تنها به این دلیل که انتقام بگیرم تبریز رو زدم چون کسی که میخوام ازش انتقام بگیرم تو تبریز درس میخونه.

خب بریم سراغ  زندگی من....

آه پریسا  زود باش دیگه دیر کردیم  باز الان استاد میاد بیرونمون میکنه هاااا

پریسا.آه دختر  صبر کن دیگه ،من که مثل تو نمیتونم تند بدوم کمی صبر کن 

من.اوف باشه زود باش دیگه-سرعتمو کم کردم

پریسا.مرسی ملی

_رفتیم تو دانشگاه تند دویدیم سمت کلاسمون آه خدای من  استاد نیومده شکرت ،کم مونده بود هم منفی بگیریم هم رامون نده  خیلی استاده سختگیری هست 

رفتیم نشستیم.

معرفی نکردم پریسا دوست صمیمیم و هم کلاسیم هست .هم سنیم پری هم پزشکی میخونه

خب از قیافم نگفتم.

چشمای درشت قهوه ای روشن با مژه های بلند و موهای بلند مجعد موج دار قهوه ای تیره و پوست مایل به سفید در واقع سفیدم  ولی دیگه شیر برنج نیستم. قد و هیکلم خوبه .

خب بریم به ادامه 

بعد از چند دقیقه استاد اومد درس داد و رفت 

وقتی کلاس تموم شد ،کمی موندیم بچه ها برن بیرون من و پریسا آخرین نفرات تو کلاس بودیم 

رو کردم  به پریسا گفتم:پری؟؟؟؟

پریسا.جان پری

من.پیداش کردم (در واقع تمام ماجرای خودمو به پری گفته بودم ،اونم میدونست واسه انتقام اومدم تبریز)

پریسا.چی؟؟؟؟

من.آه سایان رو میگم دیگه

پریسا.خب چی شد؟؟

من.هیچی من که نرفتم جلو که

پریسا.ok

من.پری جونم

پری:باز چی میخوای که جونت شدم.

من.خندیدم میدونست که میخوام کاری انجام بده

آ قربونت که میدونی،یه نقشه ای چیزی بکش میدونی که تو نقشه کشیدن خوب نیستم باشه گلمok؟

پری.من به تو بیشعور کمک نکنم به کی کمک کنم 

من.باشه مرسی میمونم

پری.قابلی نداشت پنگوئنم خخخ

من.مرسی واقعا  من برم تا کل حیوون هارو بهم نسبت ندادی باااای

پری.کجا؟؟؟؟؟

من.هیچ جا ،راستی بیا بریم سلف دانشگاه یه چیزی بخوریم 

پری:باشه بریم

رفتیم تو سلف دانشگاه

من برای خودم قهوه و کیک سفارش دادم  ،پریسا چای و کیک سفارش داد

وقتی خوردنمون تموم شد  رفتیم حساب کردیم  با هم برگشتیم خوابگاه دانشگاه قرار بود بزودی خونه بگیریم دو نفری ولی فعلا تا پیدا کردن تو خوابگاه بودیم.

لباسامونو  عوض کردیم  شروع   کردیم به درس خوندن و بعد من رفتم پیتزا سفارش دادم  خوردیم بعد خوابیدیم

 

 

چند ماه بعد...........

من و پریسا آپارتمان گرفته بودیم دو نفری زندگی میکردیم 

سایان تو همون دانشگاه که ما درس میخونیم بود 

پیداش کرده بودم  ولی برای انتقام فکری نکرده بودم 

اولا پری میخواست از فکر انتقام بیرونم کنه ولی  وقتی فهمید نمیتونه ،بیخیال شد و خودشم شروع کرد به کمک کردن

(انگار خودشم از پسرا دل خوشی ای ندیده بوده و متنفر بوده ازشون)

تنها شانسی که آوردم این بود که سایان نه منو دیده بود نه فامیلیمو میدونست و نه عکس بهش داده بودم ، مگرنه الان منو میشناخت 

عکسشو دیده بودم چند وقت پیش از دور دیده بودمش  ولی جرئت نزدیک شدن رو نداشتم  

دوست داشتم ازش انتقام بگیرم سایان یه آدم نامرد و خیانتکاری بود که با احساسات همه بازی میکرد

-یکی از روزا منو پری نشسته بودیم رو نیمکت حیاط دانشگاه  که متوجع شدیم سایانم روی نیمکت جلویی نشسته  و داره با  گوشیش ور میرفت و بازی میکرد

اول پریسا فهمید ،ولی من اول نمیدونستم سایان جلومون  نشسته

البته بعد از این که حرفامو زده بودم

بعله،من داشتم حرف میزدم  با پریسا متوجع سایان نبودم

من.آره پریسا  همچین میخوام  حالشو بگیرم به گه خوردن بیفته

بعد ادای گریه در آوردم  گگگگ ولی میدونی دردم چیه پری؟؟؟؟؟؟

پری سرشو تکون داد  

فکر کردم میگه :نه

من.آره دردم اینه که اون نامرد از گه خوردن خوشش میاد  وااااای چیکا  کنم باز ادای گریه در آوردم گگگگگگ

باز پری سرشو تکون داد،باز من توجع نکردم  وبه  حرف زدنم ادامه دادم 

من.آره میدونم باور نداری هیچ کس باور نداره  آه ه ه 

بابا نمیتونم وقتی سایان جلومه بهش فحش بدم بگم 

عوضی ،آشغال،گاومیش،خر،الاغ و ..... تا دلم خنک شه  آخه خوشش میاد این حرفارو بزنم دیگه چه فایده  این حرفارو بزنم و فحش بدم  هاااااا؟؟؟؟

(در واقع سایان مازوخیسم داره؛یه نوع بیماری هست که دوست دارند برده بشن و تحقیر بشن و فحش  و کتک بخورن و علاقه شدی  به پا دارن)

تو بگو چی بهش بگم و چیکار کنم  حالشو بگیرم  هوم؟

-توجع سایان به طرف ما جلب شد

پری یکی زد سرش 

فکر کردم میگه بزنش

من .آه پری به فکر زدنش هم بودم  ولی آخه از کتک خوردن اونم از طرف  دخترا خوشش میاد  باور میکنی؟؟

میگفت به این کار علاقه دارم دوست دارم

دیگه کامل سایان  اشت به حرفامون گوش میداد

آره منم بی خبر داشتم برای پری درد و دل میکردم خخ

قسمت دوم رمان بزودی...

 


94/9/2::: 11:31 ص
نظر()