رمان ملینا+قسمت4 - راز شب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنگ چشمیِ بسیار، جوانمردی را زشت و برادری راتباه می کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :11
کل بازدید :5370
تعداد کل یاداشته ها : 11
103/9/8
12:4 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
eli[1]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
آذر 94[5]

با هم رفتیم خرید کردیم

.من چند دست مانتو و شلوار و تاپ خریدم پری هم کیف و کفش و مانتو خریدخریدارو بردیم تو ماشینش گذاشتیم.  پری  گفت من گشنمه بریم رستوران شام بخوریم بعد بریم خونه ها نظرت چیه؟؟  منم موافقت کردم. 

رفتیم  توی یک رستوران خیلی شیک رو میزی که نزدیک پنجره داشت نشستیمگارسون اومدما جوجه کباب سفارش دادیم.داشتیم با هم حرف میزدیم که دیدم یه پسره پشت پری  داره بهم اشاره میکنه

-تو دلم گفتم وا پسره دیوونست بهش اهمیت ندادم  ولی پسره ول کن نبود.بهم لبخند میزد و گوشیشو بهم نشون میدادفهمیدم اشاره میکنه که شماره بده ...ولی من بهش اخم کردم و سرمو  آوردم پایین آهسته گفتم آه پسره ی  پررو

پری.چیشده دختر چرا اخم میکنی؟؟پشتشو نگاه کرد ولی من فوری گفتم برگرد

پری هم زود برگشت گفت چیه؟من.بابا اون پسره که پیرهن آبی پوشیده پشتت نشسته یه ساعته علامت میده شماره بده(از سر و وضعش معلوم بود پولداره)

پری دوباره برگشت نگاه کنه وقتی نگاه کرد برگشت

پری.(با شوخی) ای کوفتت بشه پسر به این خوشگلی و نازیچرا شمارشو نمیگیری؟اونم تو این دور و زومونه که پسر کمه

من.عزیزممممممممم اگر تو ازش خوشت میاد.تقدیمش میکنم به تو من و تو نداریم.قابلی نداره

پری.نه ممنون قابل صاحبش-بعد هردو خندیدیمپری.اگه اذیتت میکنه جامونو عوض کنیم.من.باشه جامونو عوض کردیم -بعد شاممونو آوردنشروع کردیم به خوردن.وقتی شاممونو خوردیم

من میخواستم برم حساب کنم ولی پری نذاشت

پری.من میرم حساب کنم

من.نه من حساب میکنمولی پری گفت امشب من حساب میکنم دفعه ی بعدی تو حساب کن-منم بعد اصرار زیاد قبول کردم وقتی پریسا رفت حساب کنه گوشیمو  از کیفم برداشتم داشتم با گوشیم بازی میکردم

-که احساس کردم کسی اومد رو صندلی جولویی من نشسته وقتی سرمو آوردم بالا

چشمم  افتاد تو یه جفت چشم سبز.

پسر.سلام عزیزم.ازت خوشم اومده دوست دارم  بیشتر باهم آشنا شیم.یه کارت به طرفم گرفت

گفت.اسمم مانی هست زود بگیر تا دوستت نیومده.شمارشو گرفتمپسره لبخند زد بهم

به کارته نگاه کردم-طرف مهندس بود.نوشته بود مهندس مانی مرادی نژادشرکت ساختمانی داشته سرمو آوردم بالا یه پوزخند زدم

کارتشو جلوی چشماش پاره کردم و انداخم تو صورتش من.اگه پسر وزیرم باشی بات دوست نمیشم.هررری-همچین پسره از عصابانیت قرمز شد که نگوگفتم کم مونده بزنه تو صورتم دستاشو مشت کرد

پسر.پشیمون میشی

همه دخترا آرزوشونه که دوست دخترم بشن بعد تو.....ساکت شد دندوناشو  محکم رو هم فشار میداد بلند شد رفت

-وای ترسیدم این دیگه کی بود

پریسا اومدپری.بریم من.باشه بریم از رستوران بیرون اومدیمهمون پسره چشم سبزه با قدم های محکم رفت سوار یه فراری قرمز شد

پری هم دیدش

پری.اوه ببین چه ماشینی هم داشت من.آره-پسره سوار شد گازشو داد  و رفتما هم رفتیم  سوار ماشین پری شدیم رفتیم سمت خونه وقتی رسیدیم وسایل های خریدو برداشتیم رفتیم تو خونهمن اینقد خسته بودم شب بخیر گفتم پریدم تو اتاق وسایل های خرید رو  رو تک مبل قرمز اتاقم انداختملباسامو عوض کردم یه تاب قرمز با شلوارک پوشیدم.اصلا حوصله مسواک زدنو نداشتمواسه همین بدون مسواک زدن خوابیدم

فردا.........................................................صبح که بیدار شدم  پریدم رفتم دستشویی دست و صورتمو شستمرفتم آشپزخونه دیدم پری پشت میز نهار خوری نشسته داره صبحونه میخوره منم رفتم کنارش نشستم من.صبح بخیر جیگرپری.صبح تو هم بخیر اورانگوتان من.زود باش بریم دیر شدپری.صبحونمونو بخوریم میریم دیر نمیشه من.باشه

قسمت5 بزودی.......


95/1/26::: 7:56 ع
نظر()